قفل در ما بستى و پندار تو ديديم
با خويش مشو بسته که ما جمله کليديم
مفتاح ترا نيست در اين باب فتوحى
کشاف ترا لايق اين کشف نديديم
در هستى ما آتش عشقش چو درافتاد
از بستگى بند بيکبار رهيديم
تا وصله اقبال بدوزيم ز وصلش
در عشق بسى خرقه ناموس دريديم
حاصل همه اين است که اى يار در اين راه
پيوسته بياريم چو از خويش بريديم