شماره ٧٠

غزلستان :: ناصر خسرو :: قصايد

افزودن به مورد علاقه ها
اى هفت مدبر که بر اين پرده سرائيد
تا چند چو رفتيد دگر باره برآئيد؟
خوب است به ديدار شما عالم ازيرا
حوران نکو طلعت پيروزه قبائيد
سوى حکما قدر شما سخت بزرگ است
زيرا که به حکمت سبب بودش مائيد
از ما به شما شادتر از خلق که باشد؟
چون بودش ما را سبب و مايه شمائيد
پر نور و صور شد ز شما خاک ازيرا
مايه ى صور و زايشى و کان ضيائيد
مر صورت پر حکمت ما را که پديد است
بر چرخ قلم هاى حکيم الحکمائيد
عيب است يکى آنکه نگرديم همى ما
باقى چو شما، گرچه شما اصل بقائيد
پاينده کجا گردد چيزى که نپايد؟
اين حکم شناسيد شما گر عقلائيد
آينده ز ما هرگز پاينده نگردد
هرگه که شما مى چو برآئيد نپائيد
گه مان بفزائيد و گهى باز بکاهيد
بر خويشتن خويش همى کار فزائيد
آيد به دل من که شما هيچ همانا
زان مى نفزائيد که تا هيچ نسائيد
زيرا که نزاده است شما را کس و هموار
بر خاک همى زاده زاينده بزائيد
آن را که نزادند مرو را و نزايد
زى مرد خردمند شما راست گوائيد
اى شعرفروشان خراسان بشناسيد
اين ژرف سخن هاى مرا گر شعرائيد
بر حکمت ميرى زچه يابيد چو از حرص
فتنه ى غزل و عاشق مدح امرائيد؟
يکتا نشود حکمت مرطبع شما را
تا از طمع مال شما پشت دوتائيد
آب ار بشودتان به طمع باک نداريد
مانند ستوران سپس آب و گيائيد
دل تان خوش گردد به دروغى که بگوئيد
اى بيهده گويان که شما از فضلائيد
گر راست بخواهيد چو امروز فقيهان
تزوير گرانند شما اهل ريائيد
اى امت بدبخت بر اين زرق فروشان
جز کز خرى و جهل چنين فتنه چرائيد؟
خواهم که بدانم که مر اين بى خردان را
طاعت به چه معنى و ز بهر چه نمائيد
زين بيش شما را سوى من نيست خطائى
هرچند شما بى خطران اهل خطائيد
چون حکم فقيهان نبود جز که به رشوت
بى رشوت هريک ز شما خود فقهائيد
اين ظلم به دستورى از بهر چه بايد
چون مال ز يکديگر بس خود بربائيد؟
از حکم الهى به چنين فعل بد ايشان
اندر خور حدند و شما اهل قفائيد
اى حيلت سازان جهلاى علما نام
کز حيله مر ابليس لعين را وزرائيد
چون خصم سر کيسه رشوت بگشايد
در وقت شما بند شريعت بگشائيد
هرگز نکنيد و ندهيد از حسد و مکر
نه آنچه بگوئيد و نه هرچ آن بنمائيد
اندر طلب حکم و قضا بر در سلطان
مانند عصا مانده شب و روز به پائيد
ايزد چو قضاى بد بر خلق ببارد
آنگاه شما يکسره درخورد قضائيد
با جهل شما در خور نعليد به سر بر
نه درخور نعلى که بپوشيد و بيائيد
فوج علما فرقت اولاد رسولند
و امروز شما دشمن و ضد علمائيد
ميراث رسول است به فرزندش ازو علم
زين قول که او گفت شما جمله کجائيد؟
فرزند رسول است خداوند حکيمان
امروز شما بى خردان و ضعفائيد
ميمون چو هماى است بر افلاک و شما باز
چون جغد به ويرانه در اعداى همائيد
پر نور و دل افروز عطائى است وليکن
ما را، نه شما را، که نه در خورد عطائيد
زيرا که روا نيست اگر گويم کايزد
آن داد شما را که مر آن را نه سزائيد
گر روى بتابم ز شما شايد زيراک
بى روى ستمگاره و با روى و ريائيد
فقه است مر آن بيهده را سوى شما نام
کان را همى از جهل شب و روز بخائيد
گوئيد که بدها همه برخواست خداى است
جز کفر نگوئيد چو اعداى خدائيد
ابليس رها يابد از اغلال گر ايدونک
در حشر شما ز آتش سوزنده رهائيد
از بهر چه بر من همه همواره به کينيد
گر جمله بلائيد چرا جمله مرائيد؟
گوئيد که تو حجت فرزند رسولى
زين درد همه ساله به رنجيد و بلائيد
فردا به پيمبر به چه شائيد که امروز
اينجا به يکى بنده فرزند نشائيد
آن را که ببايدش ستودن بنکوهيد
وان را که نکوهيدن شايد بستائيد
چون حرب شما را به سخن سخت کنم تنگ
هر چند که بسيار ببائيد روائيد
چون حجت گويم به ترازوى من اندر
گر پنج هزاريد پشيزى نگرائيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید