دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ناگهانى خود عسس او را گرفت
مشت و چوبش زد ز صفرا تا شکفت
اتفاقا اندر آن شب‌هاى تار
ديده بد مردم ز شب‌دزدان ضرار
بود شب‌هاى مخوف و منتحس
پس به جد مي‌جست دزدان را عسس
تا خليفه گفت که ببريد دست
هر که شب گردد وگر خويش منست
بر عسس کرده ملک تهديد و بيم
که چرا باشيد بر دزدان رحيم
عشوه‌شان را از چه رو باور کنيد
يا چرا زيشان قبول زر کنيد
رحم بر دزدان و هر منحوس‌دست
بر ضعيفان ضربت و بي‌رحميست
هين ز رنج خاص مسکل ز انتقام
رنج او کم بين ببين تو رنج عام
اصبع ملدوغ بر در دفع شر
در تعدى و هلاک تن نگر
اتفاقا اندر آن ايام دزد
گشته بود انبوه پخته و خام دزد
در چنين وقتش بديد و سخت زد
چوب‌ها و زخمهاى بي‌عدد
نعره و فرياد زان درويش خاست
که مزن تا من بگويم حال راست
گفت اينک دادمت مهلت بگو
تا به شب چون آمدى بيرون به کو
تو نه‌اى زينجا غريب و منکرى
راستى گو تا بچه مکر اندرى
اهل ديوان بر عسس طعنه زدند
که چرا دزدان کنون انبه شدند
انبهى از تست و از امثال تست
وا نما ياران زشتت را نخست
ورنه کين جمله را از تو کشم
تا شود آمن زر هر محتشم
گفت او از بعد سوگندان پر
که نيم من خانه‌سوز و کيسه‌بر
من نه مرد دزدى و بيداديم
من غريب مصرم و بغداديم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید