دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن يکى مي‌شد به ره سوى دکان
پيش ره را بسته ديد او از زنان
پاى او مي‌سوخت از تعجيل و راه
بسته از جوق زنان هم‌چو ماه
رو به يک زن کرد و گفت اى مستهان
هى چه بسياريد اى دخترچگان
رو بدو کرد آن زن و گفت اى امين
هيچ بسيارى ما منکر مبين
بين که با بسيارى ما بر بساط
تنگ مي‌آيد شما را انبساط
در لواطه مي‌فتيد از قحط زن
فاعل و مفعول رسواى زمن
تو مبين اين واقعات روزگار
کز فلک مي‌گردد اينجا ناگوار
تو مبين تحشير روزى و معاش
تو مبين اين قحط و خوف و ارتعاش
بين که با اين جمله تلخيهاى او
مرده‌ى اوييد و ناپرواى او
رحمتى دان امتحان تلخ را
نقمتى دان ملک مرو و بلخ را
آن براهيم از تلف نگريخت و ماند
اين براهيم از شرف بگريخت و راند
آن نسوزد وين بسوزد اى عجب
نعل معکوس است در راه طلب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید