دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
حاش لله ايش شاء الله کان
حاکم آمد در مکان و لامکان
هيچ کس در ملک او بي‌امر او
در نيفزايد سر يک تاى مو
ملک ملک اوست فرمان آن او
کمترين سگ بر در آن شيطان او
ترکمان را گر سگى باشد به در
بر درش بنهاده باشد رو و سر
کودکان خانه دمش مي‌کشند
باشد اندر دست طفلان خوارمند
باز اگر بيگانه‌اى معبر کند
حمله بر وى هم‌چو شير نر کند
که اشداء على الکفار شد
با ولى گل با عدو چون خار شد
ز آب تتماجى که دادش ترکمان
آنچنان وافى شدست و پاسبان
پس سگ شيطان که حق هستش کند
اندرو صد فکرت و حيلت تند
آب روها را غذاى او کند
تا برد او آب روى نيک و بد
اين تتماجست آب روى عام
که سگ شيطان از آن يابد طعام
بر در خرگاه قدرت جان او
چون نباشد حکم را قربان بگو
گله گله از مريد و از مريد
چون سگ باسط ذراعى بالوصيد
بر در کهف الوهيت چو سگ
ذره ذره امرجو بر جسته رگ
اى سگ ديو امتحان مي‌کن که تا
چون درين ره مي‌نهند اين خلق پا
حمله مي‌کن منع مي‌کن مي‌نگر
تا که باشد ماده اندر صدق و نر
پس اعوذ از بهر چه باشد چو سگ
گشته باشد از ترفع تيزتگ
اين اعوذ آنست کاى ترک خطا
بانگ بر زن بر سگت ره بر گشا
تا بيايم بر در خرگاه تو
حاجتى خواهم ز جود و جاه تو
چونک ترک از سطوت سگ عاجزست
اين اعوذ و اين فغان ناجايزست
ترک هم گويد اعوذ از سگ که من
هم ز سگ در مانده‌ام اندر وطن
تو نمي‌يارى برين در آمدن
من نمي‌آرم ز در بيرون شدن
خاک اکنون بر سر ترک و قنق
که يکى سگ هر دو را بندد عنق
حاش لله ترک بانگى بر زند
سگ چه باشد شير نر خون قى کند
اى که خود را شير يزدان خوانده‌اى
سالها شد با سگى در مانده‌اى
چون کند اين سگ براى تو شکار
چون شکار سگ شدستى آشکار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید