دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت عاشق امتحان کردم مگير
تا ببينم تو حريفى يا ستير
من همى دانستمت بي‌امتحان
ليک کى باشد خبر هم‌چون عيان
آفتابى نام تو مشهور و فاش
چه زيانست ار بکردم ابتلاش
تو منى من خويشتن را امتحان
مي‌کنم هر روز در سود و زيان
انبيا را امتحان کرده عدات
تا شده ظاهر ازيشان معجزات
امتحان چشم خود کردم به نور
اى که چشم بد ز چشمان تو دور
اين جهان هم‌چون خرابست و تو گنج
گر تفحص کردم از گنجت مرنج
زان چنين بي‌خردگى کردم گزاف
تا زنم با دشمنان هر بار لاف
تا زبانم چون ترا نامى نهد
چشم ازين ديده گواهيها دهد
گر شدم در راه حرمت راه‌زن
آمدم اى مه به شمشير و کفن
جز به دست خود مبرم پا و سر
که ازين دستم نه از دست دگر
از جدايى باز مي‌رانى سخن
هر چه خواهى کن وليکن اين مکن
در سخن آباد اين دم راه شد
گفت امکان نيست چون بيگاه شد
پوستها گفتيم و مغز آمد دفين
گر بمانيم اين نماند همچنين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید