دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
دزد قهرخواجه کرد و زر کشيد
او بدان مشغول خود والى رسيد
گر ز خواجه آن زمان بگريختى
کى برو والى حشر انگيختى
قاهرى دزد مقهوريش بود
زانک قهر او سر او را ربود
غالبى بر خواجه دام او شود
تا رسد والى و بستاند قود
اى که تو بر خلق چيره گشته‌اى
در نبرد و غالبى آغشته‌اى
آن به قاصد منهزم کردستشان
تا ترا در حلقه مي‌آرد کشان
هين عنان در کش پى اين منهزم
در مران تا تو نگردى منخزم
چون کشانيدت بدين شيوه به دام
حمله بينى بعد از آن اندر زحام
عقل ازين غالب شدن کى گشت شاد
چون درين غالب شدن ديد او فساد
تيزچشم آمد خرد بيناى پيش
که خدايش سرمه کرد از کحل خويش
گفت پيغامبر که هستند از فنون
اهل جنت در خصومتها زبون
از کمال حزم و س الظن خويش
نه ز نقص و بد دلى و ضعف کيش
در فره دادن شنيده در کمون
حکمت لولا رجال مومنون
دست‌کوتاهى ز کفار لعين
فرض شد بهر خلاص ممنين
قصه‌ى عهد حديبيه بخوان
کف ايديکم تمامت زان بدان
نيز اندر غالبى هم خويش را
ديد او مغلوب دام کبريا
زان نمي‌خندم من از زنجيرتان
که بکردم ناگهان شبگيرتان
زان همي‌خندم که با زنجير و غل
مي‌کشمتان سوى سروستان و گل
اى عجب کز آتش بي‌زينهار
بسته مي‌آريمتان تا سبزه‌زار
از سوى دوزخ به زنجير گران
مي‌کشمتان تا بهشت جاودان
هر مقلد را درين ره نيک و بد
همچنان بسته به حضرت مي‌کشد
جمله در زنجير بيم و ابتلا
مي‌روند اين ره بغير اوليا
مي‌کشند اين راه را بيگاروار
جز کسانى واقف از اسرار کار
جهد کن تا نور تو رخشان شود
تا سلوک و خدمتت آسان شود
کودکان را مي‌برى مکتب به زور
زانک هستند از فوايد چشم‌کور
چون شود واقف به مکتب مي‌دود
جانش از رفتن شکفته مي‌شود
مي‌رود کودک به مکتب پيچ پيچ
چون نديد از مزد کار خويش هيچ
چون کند در کيسه دانگى دست‌مزد
آنگهان بي‌خواب گردد شب چو دزد
جهد کن تا مزد طاعت در رسد
بر مطيعان آنگهت آيد حسد
ائتيا کرها مقلد گشته را
ائتيا طوعا صفا بسرشته را
اين محب حق ز بهر علتى
و آن دگر را بى غرض خود خلتى
اين محب دايه ليک از بهر شير
و آن دگر دل داده بهر اين ستير
طفل را از حسن او آگاه نه
غير شير او را ازو دلخواه نه
و آن دگر خود عاشق دايه بود
بى غرض در عشق يک‌رايه بود
پس محب حق باوميد و بترس
دفتر تقليد مي‌خواند بدرس
و آن محب حق ز بهر حق کجاست
که ز اغراض و ز علتها جداست
گر چنين و گر چنان چون طالبست
جذب حق او را سوى حق جاذبست
گر محب حق بود لغيره
کى ينال دائما من خيره
يا محب حق بود لعينه
لاسواه خائفا من بينه
هر دو را اين جست و جوها زان سريست
اين گرفتارى دل زان دلبريست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید