دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
تو چو عزم دين کنى با اجتهاد
ديو بانگت بر زند اندر نهاد
که مرو زان سو بينديش اى غوى
که اسير رنج و درويشى شوى
بي‌نوا گردى ز ياران وابرى
خوار گردى و پشيمانى خورى
تو ز بيم بانگ آن ديو لعين
وا گريزى در ضلالت از يقين
که هلا فردا و پس فردا مراست
راه دين پويم که مهلت پيش ماست
مرگ بينى باز کو از چپ و راست
مي‌کشد همسايه را تا بانگ خاست
باز عزم دين کنى از بيم جان
مرد سازى خويشتن را يک زمان
پس سلح بر بندى از علم و حکم
که من از خوفى نيارم پاى کم
باز بانگى بر زند بر تو ز مکر
که بترس و باز گرد از تيغ فقر
باز بگريزى ز راه روشنى
آن سلاح علم و فن را بفکنى
سالها او را به بانگى بنده‌اى
در چنين ظلمت نمد افکنده‌اى
هيبت بانگ شياطين خلق را
بند کردست و گرفته حلق را
تا چنان نوميد شد جانشان ز نور
که روان کافران ز اهل قبور
اين شکوه بانگ آن ملعون بود
هيبت بانگ خدايى چون بود
هيبت بازست بر کبک نجيب
مر مگس را نيست زان هيبت نصيب
زانک نبود باز صياد مگس
عنکبوتان مى مگس گيرند و بس
عنکبوت ديو بر چون تو ذباب
کر و فر دارد نه بر کبک و عقاب
بانگ ديوان گله‌بان اشقياست
بانگ سلطان پاسبان اولياست
تا نياميزد بدين دو بانگ دور
قطره‌اى از بحر خوش با بحر شور



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید