دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آنچنانک گفت جالينوس راد
از هواى اين جهان و از مراد
راضيم کز من بماند نيم جان
که ز کون استرى بينم جهان
گربه مي‌بيند بگرد خود قطار
مرغش آيس گشته بودست از مطار
يا عدم ديدست غير اين جهان
در عدم ناديده او حشرى نهان
چون جنين کش مي‌کشد بيرون کرم
مي‌گريزد او سپس سوى شکم
لطف رويش سوى مصدر مي‌کند
او مقر در پشت مادر مي‌کند
که اگر بيرون فتم زين شهر و کام
اى عجب بينم بديده اين مقام
يا درى بودى در آن شهر وخم
که نظاره کردمى اندر رحم
يا چو چشمه‌ى سوزنى راهم بدى
که ز بيرونم رحم ديده شدى
آن جنين هم غافلست از عالمى
همچو جالينوس او نامحرمى
اونداند کن رطوباتى که هست
آن مدد از عالم بيرونيست
آنچنانک چار عنصر در جهان
صد مدد آرد ز شهر لامکان
آب و دانه در قفص گر يافتست
آن ز باغ و عرصه‌اى درتافتست
جانهاى انبيا بينند باغ
زين قفص در وقت نقلان و فراغ
پس ز جالينوس و عالم فارغند
همچو ماه اندر فلکها بازغند
ور ز جالينوس اين گفت افتراست
پس جوابم بهر جالينوس نيست
اين جواب آنکس آمد کين بگفت
که نبودستش دل پر نور جفت
مرغ جانش موش شد سوراخ‌جو
چون شنيد از گربگان او عرجوا
زان سبب جانش وطن ديد و قرار
اندرين سوراخ دنيا موش‌وار
هم درين سوراخ بنايى گرفت
درخور سوراخ دانايى گرفت
پيشه‌هايى که مرورا در مزيد
کاندرين سوراخ کار آيد گزيد
زانک دل بر کند از بيرون شدن
بسته شد راه رهيدن از بدن
عنکبوت ار طبع عنقا داشتى
از لعابى خيمه کى افراشتى
گربه کرده چنگ خود اندر قفص
نام چنگش درد و سرسام و مغص
گربه مرگست و مرض چنگال او
مي‌زند بر مرغ و پر و بال او
گوشه گوشه مي‌جهد سوى دوا
مرگ چون قاضيست و رنجورى گوا
چون پياده‌ى قاضى آمد اين گواه
که همي‌خواند ترا تا حکم گاه
مهلتى مي‌خواهى از وى در گريز
گر پذيرد شد و گرنه گفت خيز
جستن مهلت دوا و چاره‌ها
که زنى بر خرقه‌ى تن پاره‌ها
عاقبت آيد صباحى خشم‌وار
چند باشد مهلت آخر شرم دار
عذر خود از شه بخواه اى پرحسد
پيش از آنک آنچنان روزى رسد
وانک در ظلمت براند بارگى
برکند زان نور دل يکبارگى
مي‌گريزد از گوا و مقصدش
کان گوا سوى قضا مي‌خواندش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید