دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شمع مريم را بهل افروخته
که بخارا مي‌رود آن سوخته
سخت بي‌صبر و در آتشدان تيز
رو سوى صدر جهان مي‌کن گريز
اين بخارا منبع دانش بود
پس بخاراييست هر کنش بود
پيش شيخى در بخارا اندرى
تا به خوارى در بخارا ننگرى
جز به خوارى در بخاراى دلش
راه ندهد جزر و مد مشکلش
اى خنک آن را که ذلت نفسه
واى آنکس را که يردى رفسه
فرقت صدر جهان در جان او
پاره پاره کرده بود ارکان او
گفت بر خيزم هم‌آنجا واروم
کافر ار گشتم دگر ره بگروم
واروم آنجا بيفتم پيش او
پيش آن صدر نکوانديش او
گويم افکندم به پيشت جان خويش
زنده کن يا سر ببر ما را چو ميش
کشته و مرده به پيشت اى قمر
به که شاه زندگان جاى دگر
آزمودم من هزاران بار بيش
بى تو شيرين مي‌نبينم عيش خويش
غن لى يا منيتى لحن النشور
ابرکى يا ناقتى تم السرور
ابلعى يا ارض دمعى قد کفى
اشربى يا نفس وردا قد صفا
عدت يا عيدى الينا مرحبا
نعم ما روحت يا ريح الصبا
گفت اى ياران روان گشتم وداع
سوى آن صدرى که اميرست و مطاع
دم‌بدم در سوز بريان مي‌شوم
هرچه بادا باد آنجا مي‌روم
گرچه دل چون سنگ خارا مي‌کند
جان من عزم بخارا مي‌کند
مسکن يارست و شهر شاه من
پيش عاشق اين بود حب الوطن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید