دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
جهد پيغامبر بفتح مکه هم
کى بود در حب دنيا متهم
آنک او از مخزن هفت آسمان
چشم و دل بر بست روز امتحان
از پى نظاره‌ى او حور و جان
پر شده آفاق هر هفت آسمان
خويشتن آراسته از بهر او
خود ورا پرواى غير دوست کو
آنچنان پر گشته از اجلال حق
که درو هم ره نيابد آل حق
لا يسع فينا نبى مرسل
والملک و الروح ايضا فاعقلوا
گفت ما زاغيم همچون زاغ نه
مست صباغيم مست باغ نه
چونک مخزنهاى افلاک و عقول
چون خسى آمد بر چشم رسول
پس چه باشد مکه و شام و عراق
که نمايد او نبرد و اشتياق
آن گمان بر وى ضمير بد کند
کو قياس از جهل و حرص خود کند
آبگينه‌ى زرد چون سازى نقاب
زرد بينى جمله نور آفتاب
بشکن آن شيشه‌ى کبود و زرد را
تا شناسى گرد را و مرد را
گرد فارس گرد سر افراشته
گرد را تو مرد حق پنداشته
گرد ديد ابليس و گفت اين فرع طين
چون فزايد بر من آتش‌جبين
تا تو مي‌بينى عزيزان را بشر
دانک ميراث بليسست آن نظر
گر نه فرزندى بليسى اى عنيد
پس به تو ميراث آن سگ چون رسيد
من نيم سگ شير حقم حق‌پرست
شير حق آنست کز صورت برست
شير دنيا جويد اشکارى و برگ
شير مولى جويد آزادى و مرگ
چونک اندر مرگ بيند صد وجود
همچو پروانه بسوزاند وجود
شد هواى مرگ طوق صادقان
که جهودان را بد اين دم امتحان
در نبى فرمود کاى قوم يهود
صادقان را مرگ باشد گنج و سود
همچنانک آرزوى سود هست
آرزوى مرگ بردن زان بهست
اى جهودان بهر ناموس کسان
بگذرانيد اين تمنا بر زبان
يک جهودى اين قدر زهره نداشت
چون محمد اين علم را بر فراشت
گفت اگر رانيد اين را بر زبان
يک يهودى خود نماند در جهان
پس يهودان مال بردند و خراج
که مکن رسوا تو ما را اى سراج
اين سخن را نيست پايانى پديد
دست با من ده چو چشمت دوست ديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید