دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت هان اى سخرگان گفت و گو
وعظ و گفتار زبان و گوش جو
پنبه اندر گوش حس دون کنيد
بند حس از چشم خود بيرون کنيد
پنبه‌ى آن گوش سر گوش سرست
تا نگردد اين کر آن باطن کرست
بي‌حس و بي‌گوش و بي‌فکرت شويد
تا خطاب ارجعى را بشنويد
تا به گفت و گوى بيدارى درى
تو زگفت خواب بويى کى برى
سير بيرونيست قول و فعل ما
سير باطن هست بالاى سما
حس خشکى ديد کز خشکى بزاد
عيسى جان پاى بر دريا نهاد
سير جسم خشک بر خشکى فتاد
سير جان پا در دل دريا نهاد
چونک عمر اندر ره خشکى گذشت
گاه کوه و گاه دريا گاه دشت
آب حيوان از کجا خواهى تو يافت
موج دريا را کجا خواهى شکافت
موج خاکى وهم و فهم و فکر ماست
موج آبى محو و سکرست و فناست
تا درين سکرى از آن سکرى تو دور
تا ازين مستى از آن جامى نفور
گفت و گوى ظاهر آمد چون غبار
مدتى خاموش خو کن هوش‌دار



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید