آن وزيرک از حسد بودش نژاد
تا به باطل گوش و بينى باد داد
بر اميد آنک از نيش حسد
زهر او در جان مسکينان رسد
هر کسى کو از حسد بينى کند
خويش را بيگوش و بى بينى کند
بينى آن باشد که او بويى برد
بوى او را جانب کويى برد
هر که بويش نيست بى بينى بود
بوى آن بويست کان دينى بود
چونک بويى برد و شکر آن نکرد
کفر نعمت آمد و بينيش خورد
شکر کن مر شاکران را بنده باش
پيش ايشان مرده شو پاينده باش
چون وزير از رهزنى مايه مساز
خلق را تو بر مياور از نماز
ناصح دين گشته آن کافر وزير
کرده او از مکر در گوزينه سير