اى باد، سلام دلم آنجا برسانى
بوسى ز لبم بر کف آن پا برسانى
يکبار رسانيش سلام همه عشاق
صد بار از آن من تنها برسانى
بسيار بگرديش ز ما گرد سر آنگاه
صد سجده فرضش ز سر ما برسانى
اين پيرهن چاک به خون غرقه که دارم
پنهان ببرى از من و پيدا برسانى
ديرينه پيامى که برون داده ام از دل
پرورده به خونهاى دل آنجا برسانى
کرديم به خوناب جگر نقش به چهره
اين قصه به آن يوسف دلها برسانى
گر بر سر خسرو گذري، دوست، هماناک
عمر وى از امروز به فردا برسانى