اى فکر نازکت را شبهت کمينى از مو
تسويش عطسه تا کى مانند بينى از مو
در کارگاه فطرت نام شکست ننگست
بايد قلم نه بندد نقاش چينى از مو
دل آتش تو دارد ضبط نفس چه حرفست
اخگر نمى پسندد نقش نگينى از مو
نيرنگ التفاتت مغرور کرد ما را
افسون آفتابست مار آفرينى از مو
تعظيم ناتوانان دشواريى ندارد
بر عضوها گران نيست بالانشينى از مو
کم نيست شخص ما را در کسوت ضعيفى
از رشته دامنيها يا آستينى از مو
باليدم از تخيل سرکوب آسمان ها
بر خود نيچيدم اما فرق يقينى از مو
عمريست ناتو نان ممنون آن نگاه اند
ابديده و مروت زحمت نه بينى از مو
ما را شکيب دل برد آنسوى خود فروش
شبگير کرد (بيدل) آواز چينى از مو