عشق او در ميان جان داريم
لذت عمر جاودان داريم
تا گرفتيم آن ميان به کنار
هر چه داريم در ميان داريم
عاقل اين دارد و ندارد آن
عاشقانيم و اين و آن داريم
مى رود آب چشم ما هر سو
در نظر بحر بيکران داريم
خبر عاشقان ز ما ميجو
که خبر ما ز عاشقان داريم
آفتابى است در نظر پيدا
نورش از ديده چون نهان داريم
نعمت الله به ما نشانى داد
اين چنين نام از آن نشان داريم