گر يار ز احوال من آگاه نمى بود
درد من سودازده جانکاه نمى بود
جا در دل او دارم واز من خبرش نيست
اى کاش مرا در دل اوراه نمى بود
از سردى آه است که جان مى برم از اشک
مى سوخت مرا اشک اگر آه نمى بود
عاشق گهر اشک به دامان که مى ريخت
گر دامن اقبال سحرگاه نمى بود
دردست به مقصود رساننده سالک
گر درد نمى بود به حق راه نمى بود
در قبضه آه است کليد در مقصود
اى واى به من صائب اگر آه نمى بود