ازان مرا شب و روز سياه هر دو يکى است
که با غرور تو، آه و نگاه هر دو يکى است
فغان که پيش سبکدستى تو بى پروا
شکستن دل و طرف کلاه هر دو يکى است
کسى است پيرهن تن محيط وحدت را
که چون حباب، سرش با کلاه هر دو يکى است
درين بساط به تمکين خود مشو مغرور
که پيش سيل فنا، کوه و کاه هر دو يکى است
چنان گزيده اعمال زشت خويشتنم
که نامه من و مار سياه هر دو يکى است
بلند و پست جهان پيش خودپرستان است
ز خود برآمده را بام و چاه هر دو يکى است
ترا که ذوق تماشاست گل بچين صائب
که خس به ديده من با نگاه هر دو يکى است