به هر کجا نبود حسن، آفتاب خوش است
ز روى هر چه توان داد چشم آب خوش است
ز ماه خانگى آن را که خانه روشن نيست
جلاى ديده ز گلگشت ماهتاب خوش است
جواب خشک ازان لعل آبدار مرا
به گوش تشنه لبان چون صداى آب خوش است
اگر ز دامن زلف است دست ما کوتاه
به ياد او دل شب مشق پيچ و تاب خوش است
سفينه از مدد بادبان رسد به کنار
به روى کشتى مى جلوه حباب خوش است
بود زکات تمامى به ناقصان احسان
به ماه پهلو دادن ز آفتاب خوش است
من آن نيم که شوم خرج آب و گل صائب
مرا چو گنج گهر با دل خراب خوش است