آن که داغ لاله زار از روى آتشناک اوست
سينه ما چاک چاک از غمزه بيباک اوست
آن که چون مجنون مرا سر در بيابان داده است
حلقه چشم غزالان حلقه فتراک اوست
مى کند روشندلان را تربيت دهقان عشق
دانه هاى پاک يکسر در زمين پاک اوست
پخته مى گردد دل خامان ز درد و داغ عشق
آفتاب اين ثمرها روى آتشناک اوست
چون هدف هر کس که شد در خاکساريها علم
هر کجا تير جگردوزى بود در خاک اوست
گر به ظاهر خاطر صائب غمين افتاده است
عشرت روى زمين در خاطر غمناک اوست