گر خم طره ز روى تو جدا خواهد شد
نام رخساره تو نام سما خواهد شد
جعد زنجير نماى تو بلايى ست کز او
پاى دل بسته به زنجير بلا خواهد شد
زلف هم چون رسنت ماه سما را بگرفت
من ندانم که درين ماه چها خواهد شد
حاجت آن است که من بر در تو کشته شوم
هيچگه حاجت اين خسته روا خواهد شد؟
زين کشاکش که تنت راست ببيني، خسرو
ناگهان بند ز بند تو جدا خواهد شد