از کجا در رهم آن شوخ بلا پيش آمد؟
چه بلا بود ندانم، ز کجا پيش آمد؟
سوى صحرا به تماشاى چمن مى رفتم
دلبري، سر و قدي، ماه لقا پيش آمد
آنچه من ديدم و من مى کشم از جور فراق
که شنيده ست و که ديده ست و که را پيش آمد
آن بت از مهر نخستين به وفا دل مى برد
آنکه دل برد ز ما پس به جفا پيش آمد
خسروا، خون خور و دم در کش و صبرى پيش آر
که چنين واقعه تنها نه ترا پيش آمد