گل امشب آخر شب مست برخاست
به جام لاله گون مجلس بياراست
نشسته سبزه زين سو، پاى در بند
ستاده سرو ازان سو جانب راست
صبا مى رفت و نرگس از غنودن
به هر سويى همى افتاد و مى خاست
من اندر باغ بودم خفته با يار
بناميزد چو ماهى بى کم و کاست
چو رفتن خواست از پهلوى خسرو
بر آمد از دلم فرياد بى خواست