منم امروز و صد تيمار در دست
نه دل در دست، نه دلدار در دست
بيا ساقى دلم از دست رفته ست
همى آيد کنون دشوار در دست
نگارا، دست آزارم گشادى
چه مى آيد از اين آزار در دست
تويى از روز تا شب در تماشا
چمن آيينه گلزار در دست
منم از جست و جوى تو چو مرغى
گل اندر ديده مانده، خار در دست
همه شب گرد کويت بهر مرهم
همى گردد دل افگار در دست
مده از دست خسرو را که دارد
ز تو مشتى غم و تيمار در دست